آب

سخت نگیر 

 اگر کثیف باشم 

اگر گلی  

اگر لجن مال  

یا زهرآلود 

 

 به هر حال  تو آبی  

 اگر در کثیفی غوطه ورم  

اگر ذهنم برای جستن آب یاریم نمیکند

اگر پاهایم توان رفتن به سوی چشمه را ندارد 

اگر دستانم توان شستن ندارند 

تو باران باش 

آب را ازمن دریغ مکن 

سخت نگیر

 

نیاز

واژه ها یکی یکی از ذهن عبور می کنن؛  

موضوعات مختلف همچنین  

ولی هیچ کدوم نمی ایستن تا بنویسمشون. 

خدایا دلم نماز می خواد 

می خوام اعتراف کنم  

الان به نماز نیازدارم

الان به تو نیاز دارم 

کمک می خوام 

هرچند که خیلی وقته که دلم واسه خود خودت تنگ شده و نیستی 

نه درست بگم؛نیستم

ان مع العسر یسرا

سلام  

دیروز داشتم کارتون مهاجران رو نگاه می کردم؛(من به بهانه پرنیان تیوی رو روشن می کنم بعد خودم می شینم نگاه می کنم

واقعا کارتون مهاجران؛ کارتون زیبا و پر مفهومیه؛وقتی تو قسمت قبلی؛پدر لوسیمی در یک قدمییه آرزوی دیرینه اش یعنی داشتن یه مزرعه برای خودش بود؛فقط  با قبول اینکه لوسیمی؛ فزرند خونده خانواده پرینستون بشه؛وقتی که بدون هیچ تردیدی عشق به فرزندش رو در اولویت همه خواسته ها و آرزوهاش گذاشت؛و بعد از اون زمانی که سختیها و مشکلات بیشتر و بیشتر می شد و در سن بالا مجبور به انجام کارهای ساختمانی شد بدون اینکه حتی روزنه ای از امید برای بهتر شدن اوضاع یا رسیدن به آرزوش وجود داشته باشه 

فکر میکردم اگه هر کسی وقتی تو اون قسمت از زندگیش که خانواده لوسیمی قرار داشتند ؛زندگی می کرد و درحال  غصه خوردن و نا امیدی بود؛اگه از این موضوع خبر داشت که هفته بعد یه قسمت دیگه وجود داره که تو اون ؛همه مشکلات ؛حل می شن.تحمل همه چی خیلی آسونتر می شد؛خیلی. تازه اون وقت آدم شک نمی کرد که ارزشهاش رو برای رسیدن به آرزوهاش زیر پا نذاره.

مگه خدا نگفته ان مع العسر یسرا؛پس چرا من گاهی یادم می ره که یه قسمت دیگه هم وجود داره که پر از شادیه؛شاید فردا پخش بشه شاید ماه دیگه و شاید.... 

ولی بالاخره هست.