که چی؟

هر چند وقت یکبار میزنه به سرم  

می گم خوب که چی؟ 

اسم مرضم رو گذاشتم ( که چی؟)  هرچند وقت یکبار می گم واسه چی اومدیم تو این دنیا آخههه؟ 

حالا اون هیچی چرا اون همه آدم از اول دنیا تا حالا اومدن به این دنیا ؟ 

خودم یه عالمه جواب دارم ها حتی جواب هام کاملا خودم رو قانع می کنه ولی بازم بعضی وقتا همه چی به نظرم خیلی مسخره می یاد 

خدا جونم رو خیلی دوست دارم ومهمترین ؛مهمترین ؛مهمترین چیز یا کسی که به نظرم زندگی رو ارزشمند می کنه همون خدا جونمه  

ولی از اون جایی که این یه مرض مزمنه خوب باید هر چند وقت یکبار عود کنه دیگه 

گاهی اوقات هم بعد از این مریضی به چیزای جدیدی می رسم ؛ایندفعه به خودم گفتم : 

بابا جون لازم نیست کار خاص و بزرگی انجام بدی اومدی تو هم زندگی رو بتجربی دیگه

آب

سخت نگیر 

 اگر کثیف باشم 

اگر گلی  

اگر لجن مال  

یا زهرآلود 

 

 به هر حال  تو آبی  

 اگر در کثیفی غوطه ورم  

اگر ذهنم برای جستن آب یاریم نمیکند

اگر پاهایم توان رفتن به سوی چشمه را ندارد 

اگر دستانم توان شستن ندارند 

تو باران باش 

آب را ازمن دریغ مکن 

سخت نگیر

 

نیاز

واژه ها یکی یکی از ذهن عبور می کنن؛  

موضوعات مختلف همچنین  

ولی هیچ کدوم نمی ایستن تا بنویسمشون. 

خدایا دلم نماز می خواد 

می خوام اعتراف کنم  

الان به نماز نیازدارم

الان به تو نیاز دارم 

کمک می خوام 

هرچند که خیلی وقته که دلم واسه خود خودت تنگ شده و نیستی 

نه درست بگم؛نیستم