عاشقم عاشق
پرنیان من!کجا بودی تا حالا مامان جون که نبودی تا به زندگی من رنگ بدی.
اعتراف می کنم قبل از تو زندگیم خیلی چیزا کم داشت حتی خودم را
چون بلد نبودم چطور زندگی کنم مرسی که اومدی و با اومدنت یه عالمه عشق را به قلبم هدیه کردی.
مرسی مرسی نازنازی خانم.وقتی دیروز از روی مبل افتادی و اونطوری گریه می کردی می خواستم برات بمیرم آخه عشق مامان نمی تونستم ببینم اونقدر ناراحت شدی .وقتی می دیدم تنها کسی ام که می تونه آرومت کنه ؛تنها کسی که پناه تو بود؛مسئول و مواظبت البته بعد از خدا ؛چه احساس قشنگی داشتم می خواستم تا ابد تو بغلم باشی؛نازنینم سعی می کنم مامان خوبی باشم واست.یه مامانی که وقتی تو چشات نگاه می کنم بتونم بهت احساس امنیت بدم می خوام از همین بچگی تا وقتی کاملا بزرگ می شی هر وقت داری یه کاری انجام می دی بهم فقط نگاه کنی و با نگاه مهربون و امن من مواجه شی؛حتی وقتی کار غلطی داری انجام می دی اونقدر امن باشم اونقدر مورد اعتمادت باشم که با خیال راحت نگام کنی و نظر منو بخونی .
ولی باز بدونی؛ اینو بدونی عزیزم حتی وقتی کار اشتباهی انجام بدی
مامان همیشه دوست داره همیشه.
تنها کسی که در هر حالی بهت اعتماد داره و بهت شک نمی کنه ؛شک نمی کنه که تو از اون آدمای خوب خدایی که حتی اگه کار بدی انجام بدی دوست داری یه آدم خوب باشی؛مامان همیشه پناه تو می مونه همیشه هر جای راه زندگیت که باشی ؛هر جای این دنیا که باشی ؛یه جای گرم ونرم و امن تو بغل مامان داری.